خاطره اسد بهرنگی از مراسم کتاب سوزان مدرسه 21 آذر
یک هفته از 21 آذر گذشت، رفتیم مدرسه. دیدم نام مدرسه را که 21 آذر مدرسه سی بود دوباره 15 بهمن کرده اند. مدیر جدیدی آمده بود. بچه ها می گفتند آقای رفعتی را گرفته اند. مدیر مدرسه در جلو صف به فارسی گفت: بچه ها پیشه وری فرار کرد، متجاسرین شکست خوردند و غائله تمام شد، پیشه وری رفت و زبانش را هم با خود برد! اکنون با هم می رویم تا مانده آثارش را نابود کنیم. به صف شدیم و از کوچه تنگ، که به کوچه میرزا حسین واعظ مشهور بود، گذشتیم. توی میدان گذر لیلاوا، آتش شعله می کشید. بچه های دیگر مدارس هم آمده بودند.
یک یک کتاب ها را انداختیم تو آتش. مدیر جدیدمان به هر بچه ای که کتابش را تو شعله می انداخت، یک شیرینی می داد. مدیران مدارس مواظب بودند که کسی کتابش را پنهان نکند. حتما آن را بیندازد تو آتش، من هم کتابهایم را انداختم تو آتش. آن روز بعد از مراسم "کتاب سوزان" مدرسه را تعطیل کردند. گفتند بروید خانه تان، فردا بیایید. پدر تو خانه ناراحت بود می گفت: آخر کتاب چه تقصیری داشت ...
منبع: برادرم صمد بهرنگی، روایت زندگی و مرگ او، اسد بهرنگی، نشر بهرنگی، تبریز 1378، صفحه 61