برگردان منظوم

متن کامل

کتاب"برگردان منظوم" از غزلیات ترکی فضولی اثر زهرا(ساحل) شهبازی توسط انتشارات قالان یورد منتشر شده است.

حکیم والامقام ملا محمد فضولی، شاعر، متکلم و عارف قرن دهم هجری، علی رغم وسعت مشرب فکری و احاطه به سه زبان عصر خویش (ترکی، فارسی و عربی) چندان که بایسته بر فارسی زبانان شناخته شده نیست.

این حکیم گرانقدر که مولف آثار و سراینده ی اشعار شناختی و عرفانی با مضامینی والا و درخور تامل است، با تقدیم تفکرات و بینش خود به سه زبان، زنجیر مودت و اتحاد را مابین سه فرهنگ و قومیت، بالاخص ترکی و فارسی محکم تر نمود و در کمرنگ کردن مرزهای تمایز و تخالف فرهنگ ها با سعه ی وجودی خویش نقشی درخور اعتنا ایفا کرد.

افتخار اندک آشنایی این حقیر با بحر عمیق افکار مولانا محمد فضولی توسط ملاقات بنده با پدر معنوی ام استاد دکتر محمدزاده صدیق رقم خورد و با توصیه ی استاد معزز و گران قدر، باب سعادتی مفتوح شد تا برای نخستین بار در آذرماه 96 آغاز به مطالعه ی غزلیات ترکی حکیم نمودم و مصمم به برگردان آن ها به زبان فارسی شدم تا بلکه بدین جهد، موجبات آشنایی بیشتر هم وطنان فارس زبان را به مضامین شناختی این اشعار فرا آورم.

به دلیل عدم احاطه بر گفتار و نیز کتابت زبان زیبای ترکی، از یاری استاد گران قدر برای ترجمه های تحت اللفظی تمامی غزلیات این دیوان برخورد بودم و بنا به توصیه ی مشفقانه ی ایشان که حاکی از آرزوی مرافقت و همدلی دو زبان فارسی و ترکی بود، به برگردان فارسی اشعار مبادرت نمودم. مرجع من برای انجام این کار، کتاب کلیات اشعار ترکی حکیم ملا محمد فضولی با مقدمه و تصحیح دکتر ح.م بود و از توالی غزلیات این دیوان متابعت کردم.

در سرودن اشعار فارسی، چندین التزام را سرلوحه ی کار قرار دادم و با عنایت به این که از صعوبت و مسئولیت پاسخگویی در این کارآگاه بودم، با توکل به مدد پروردگار و معونت استاد بزرگوار، با ملحوظ کردن این چند مولفه کار را آغاز کرده و پیش بردم؛ این التزامات عبارت بودند از حفظ محتوا و اوزان اشعار تا حد مقدور و نیز بهره گیری از واژگان مشترک بین دو زبان که حکیم در اشعارشان به کار برده اند، به منظور کمترین تصرف در مفهوم و شاکله ی هنری و عناصر زیبا شناختی این غزلیات که ملتزم بودن بر این امر، هر چند که گاهی عرصه را در کارم تنگ می کرد، لیکن شباهت و یکسانی لفظ دو زبان در بسیاری تعابیر و واژگان، علی الخصوص در واژگان قوافی، بلاتردید معین سرودن این اشعار به زبان فارسی بود.

سرودن و تعمق در یکایک این غزلیات، برایم به منزله ی فتح بابی به وادی معرفت حکیم والامقام بود و در تمامی غزلیات، ضمیرم مشحون لذت از بازی های خیال انگیز معانی و آواها و هجاهای گوش نواز این غزلیات بود.

در بسیاری از غزلیات با تشبیهات و استعاراتی پیچیده و زیبا روبرو می شدم که زایش سبک هندی ادبی را به قلم توانمند حکیم به ذهنم متبادر می نمود، تشبیهات و استعاراتی که به تواتر در اشعار ایشان جلوه می فروخت و گاه برای ایضاح مفهوم، ذهن را به چالشی شیرین می کشاند. به طور مثال در غزل 12 اشاره می فرمایند کهه :« شمع رخسار تو در شبستان زلف تو واقع شده و خورشید عالمتاب بدین قدر و منزلت نخواهد رسید» در این تعبیر، منزلت رخسار معشوق را چون خورشیدی در شب قدر برمی شمرند که دلالت بر جلال و جمال اسما و صفات واحدیت (رخسار) در ضمن شام احدیت (زلف) دارد.

در بسیاری از اشعار، همین سیاهه ی زلف معشوق را که در بیان فوق به تمامیت غیر قابل ادراک احدیت تعبیر فرموده اند، نماد تجلی واحدیت در عالم خارج ذات یا همان عالم کثرات می دانند(کما تعبیر زلف معشوق در تمامی ادبیات عرفانی) و به زعم این حقیر، حکیم از دو معنای مترتب بر این مفهوم، هر دو، بهره برده اند.

مثالی دیگر از تعابیر و تشابیه کم نظیرشان در همان غزل که می فرمایند: اشک ریا، زاهد را یه سلک اهل حال می آورد همانگونه که سیماب قدر سیم را به مس می فهماند؛ در این تعبیر اشک ریا معادل سیماب فرض شده که عنصر کیمیاگری و موجب تطور و تبدیل اوست و واسطه ای برای تغییر احوال زاهد به سلک اهل حال در نظر گرفته شده است.

در غزل 22 خط و خال بر رخسار آینه گون معشوق را مورد مداقه قرار داده و می فرمایند که آیا این عکس مردم چشم و مژگان من بر رخسار آینه ی توست و یا خط و خال توست، که مبین وحدت صفایی و مقام فنا و اضمحلال نفس در صورت الهی است.

در غزل 21 زلف و رخ یار را به شب و روز تشبیه می کند که بر او برابر گشته و با این اشاره، اقرار به وحدت وجود و یکسان بودن عالم کثیر و مندک بودن آن در واحد می نماید و همین تعبیر را در غزل 34 بدین گونه بازگو می فرماید که بهار وصل موجد یکسان شدن شام و صبح شده است.

اتیان تشبیهات و استعارات زیبا و پیچیده در اغلب ابیات دیده می شود و جدای از استعلای مفاهیم، موجبات حظ ذهن را از معناسازی های سخن فرا می آورد؛ تشبیه دیوار خانه ی سینه که از برق آه رخنه ها بر آن نشسته به قفس عندلیب (غ37)؛ بایسته بودن غمزه ی معشوق در دل سوزان عاشق چا که ظالم، جایگاهش جهنم است (غ 41)؛ خم شدن قد در بلا به نشانه ی تواضع در برابر آشنا (غ 55) و بسیاری از این دست تشبیهات که مجال پرداختن به آنان نیست، همگی از مصادیق جلوه های این غزلیات در نظر خواننده است.

در جای جای این غزلیات نمودها و مظاهر عرفانی و بعضا فلسفی و کلامی به چشم می خورد و برخورداری این دانشمند فاخر را نه تنها از علوم طبیعی عصر خود همچون نجوم، طب و تغذیه به نمایش می گذارد بلکه ید طولای ایشان را در مکاشفات حقایق عرفانی نمایان می سازد.

زبان شعر حکیم در بسیاری از ابیات رندانه است و البته در پاره ای از مفاهیم و تعابیر، رد پای آرا رندان عارف ازمنه ی پیشین در اشعارشان دیده می شود و هر چند که از دریای معارف پیشینیان گوهرها ستانده اند، لیکن ایشان خود بحری مملو از گنجینه های معنوی است، تا چه غواصی یافت شود که جسارت کرده و دل بر این بحر زند!

حکیم عالی قدر در عین آن که معتقد و متعهدی راستین به حفظ اصول شریعت می باشند واین حقیقت انکارناپذیر را می توان در عشق و ارادت ایشان به نبی اکرم و شرع حضرتش مشاهده کرد. به همان حدت از زرق و ریا در عناصر دین تبری می جوید و رفتارهای منافقانه را به باد انتقاد می گیرد.

شاید اوج این ملامت و ملالت خاطر ایشان از تظار به تقوا و دین داری را بتوان در غزل 24 مشاهده کرد که با نصایحی رندانه و به صراحت، تمامی اجزا نفاق در شریعت را به استهزا گرفته است و منافق را با کراهت چهره ی زرق خود رودررو می سازد و در مقطع این غزل، لب لباب مطلب را گشوده و می فرماید: «ای فضولی! جهد تو بر طاعت ناقص از چیست؟ لطفی نمای و زیای خود را در قالب طاعات افزون مکن!»

رودررویی متهورانه ی ایشان با زهد ریایی در بسیاری اشعار مشهود است و جهت استناد، ابیات از این دست فراوانند.

در تبیین آرا عرفانی، مرافقت و معیت افکار ایشان با عناصر عرفانی پیشین، قابل اعتنا و توجه است؛ توجه به کثرت در عین وحدت و وحدت در عین کثرت و حرکت اعتباری این دو به سمت یکدیگر را می توان در برخی اشعار و ابیات از این غزلیات مشاهده کرد، به طور مثال در غزل 4 می فرماید که: «قهر تو مظهر کدورت و لطف تو مظهر صفاست» و لذا می توان دریافت که قهر را موجد عالم طبع و هبوط و لطف را موجد عوالم لطیف می دانند و از آنجا که اسما و صفات تحت لوای وحدت قرار دارند، به طور ضمنی به یگانگی کل عوالم منتزع از این دو صفت اشاره دارد و بدین مضمون می توان قهر را موجب انفکاک و تفریق و لطف را مسبب یکپارچگی و وحدت تلقی نمود.

از دیدگاه حکیم، عالم کثرت از وحدت منفک نیست و رابطه ی طولی و علی بین این دو برقرار است، لذا با نگاه متعالیه ی وحدت وجودی، عالم کثرت را مندک در واحد و اعتبار آنرا شرط لازم برای عبور به وحدانیت تلقی می کند، چنانچه در غزل 12 می فرماید که این دُرد است که صفابخش بزم حریف شده است و در غزل 33، دُرد شراب را به خاک اهل دل تعبیر کرده و می فرماید که حباب با همت عالی بر آن بنا نهاده است.

زهرا شهبازی

 

31 اردیبهشت 1398
تعداد بازدید: 1059

نظرات

دسته بندی محصولات
ارائه کنندگان
Yedi Iklim türkçe B1
1,500,000ريال990,000ريال
مرورگر شما بسیار قدیمی است!
جهت مشاهده این وب سایت به صورت صحیح، بروزرسانی مرورگرتان ضروری خواهد بود. بروزرسانی مرورگر
×