نامه هایی از ستارخان

متن کامل

نوشتن از ستارخان سردار ملی علی رغم کثرت منابع و ماخذ و شاید تکرار مکررات باز خواننده را شیفته شخصیت خود می کند. شاید ستارخان جزء افراد نادری باشد که اکثریت قریب به اتفاق مورخین به سلامت نفس وی اشاره کرده اند.
خیلی ها در مورد این گرد آزاری اظهار نظر نموده اند. از موافق و مخالف؛ اما همگان در یک مورد اتفاق نظر داشتند و آن همانا سلامت نفس مشارالیه بود. دلم می خواهد در اینجا قسمتی از نوشته ی مرحوم طاهرزاده بهزاد را که در حق ستارخان نوشته به اتفاق بخوانیم: «مرحوم ستارخان دارای دو صفت ممتاز بود. یکی رشادت و تهور فوق العاده و دیگری حزم و احتیاط و مهربانی او بود. جالب دقت است که این مرد جنگجو با همان صفتی که در اکثر کشورهای بزرگ دنیا شهرت پیدا کرد در اوایل کار فوق العاده حوش محضر و صمیمی بود. به عقیده این جانب اگر دارای این صفت نبود موفقیت حاصل نمی کرد و یا به عبارت دیگر در نتیجه همان صفت خوش محضری بود که مرکز ثقل را از محله خیابان به امیرخیز منتقل نمود. البته کسانی که در جریان انقلاب بودند می دانند که اوایل انقلاب مرکز ثقل محله خیابان بود و از امیرخیز نامی شنیده نمی شد.»
سروان آنژی نیور فرانسوی هم در مورد سردار ملی می نویسد: «ستارخان روزی با لحنی که حاکی از تصمیم قاطع او بود به من گفت: آنچه مورد نظر ما است خاتمه رژیم استبداد و ستمکاری، یعنی به وجود آوردن قوانین، آزادی و مشروطیت است که تنها راه مطمئن نجات میهن می باشد و ما مصمم هستیم که در این راه جان خود را فدا کنیم. من چهار هزار سرباز تحت السلاح دارم و چنانچه مایل باشم قادرم آنها را به ده هزار افزایش دهم. من قادر هستم ده سال مقاومت کنم، خدا با ما است، می گویند که ما یاغی هستیم خیر، ما یاغی نیستیم و نظر سوئی نسبت به شاه نداریم و چنانچه او با خواسته های ما موافق نباشد رژیم جمهوری را اعلام خواهیم نمود»
البته تعداد اندکی کوته بین نیز انگشت اتهام به سوی وی دراز کرده و مثلا نوشتند که «او از سواد کافی بهره مند نبود! افراد معلوم الحال نق می زنند که سردار ملی به مکتب نرفته بود و درس نخوانده بود و سواد نداشت. این نقیضه را برخی از نویسندگان پاره ای به عمد و از روی غرض ورزی و عده ای از سطحی نگری بزرگ کرده اند و آن را تعمیم داده، از نقاط ضعف نهضت مشروطه خواهی نیز شمرده اند؛ اما باید در جواب آن ها گفت: «آن هایی که دانسته و ندانسته ستارخان و دیگر مبارزان و مجاهدان صدیق راه آزادی را به جرم نداشتن سواد تخطئه می کنند و به گناه اینکه این ها در مکتب خودی و بیگانه درس و معرفتی نیاموخته اند، قلم بطلان بر تمام خدمات ارزنده آن ها می کشند و با جنباندن ریشی ارزش وجودی و نقش تعیین کننده آن ها را در مبارزه انکار می کنند؛ راه اشتباه می پیمایند. مردانی از این دست اگرچه توفیق باسواد شدن را نداشته اند ولی با فهم و شعور و دریافتی که از نیک و بد روزگار داشتند، ساده و بی واسطه، نیازها و منافع طبقانی خود را خیلی خوب درک می کردند و به خاطر همان نیازها و منافع طبقاتی بود که با شور و ایمانی که باعث اعجاب حاشیه نشینان و تماشاگران کوتاه بین و پرادعا می شود پیکار می کردند.» در مابل آن بی سوادان عامی ولی صمیمی و یکرنگ، گروهی تحصیل کردگان و روشنفکران هم وجود داشته اند که سرسپرده لندن و یا پطرزبوغ بودند و به مقتضای ابن الوقتی رنگ عوض می کردند. در ظاهر نماینده ملت بودند ولی در نهان سر در پیش بارگاه مستبدان خم می کردند.
ای کاش استاد زنده یاد حمید سخامهر «سخای تبریزی» زنده می ماند و با صدای رسای خود شعری را که در وصف ستارخان سروده و از شاهکارهای مسلم دیوان ترکی وی بود را خودش می خواند نه من که بعد از پنج سال در اینجا می آورمش یا ابیاتی مثله شده اش را در بعضی از کتب درج می کردند!


چیبان
اولدو قدیم انتظاریندان کمان آزادلیغین
گؤرمه دیم عؤمرومده رنگین ده بیر آن آزادلیغین
عؤمرومو صلح خیالی ایله عبث ائتدیم هدر
نو بهاریم اولدو هیجرینده خزان آزادلیغین
بو گؤزل عنوانی کیم ایجاد ائدیب دیر حیف اولا
وئرمه ییب خلقه مکانیندان نشان آزادلیغین
اعتقادیم وار وجودو اولسا قبرستاندادیر
چونکو اوردا صحبتی یوخ هئچ زمان آزادلیغین
اعتباری قالماییب از بسکی خلقی آللادیب
باتمانین بیر تنبله یوخدور آلان آزادلیغین
ایسته دی هر کیمسه استبدادی حاکم ائیله سین
وعده سی اولدو اسایندان یالان آزادلیغین
ائیله کی ییرتیلدی دونبک اولدو میمون سونرادان
وعده سی اولدو اساسیندان یالان آزادلیغین
آش همان آش اولدو عینا کاسه ده اولدو همان
بهره سی جمعیته اولدو چیبان آزادلیغین
رعب و وحشت حاکم اولدو تازه دن بو مللته
ویرها ویر باشلاندی عشقینده تاوان آزادلیغین
چکدیلر منصور تک داره، یا آغزین تیکدیلر
امتیازیندان کیم ائتمیش دیر بیان آزادلیغین
باش گؤرنده دار باشیندا، کئچدی قلبیمدن بو سؤز
ریشه سیندن میوه سی باش دیر گمان آزادلیغین
بیر منجم سؤیله دی کیوان دا رنگی گؤرسه نیب
آغدی آمما کؤینگینده واردی قان آزادلیغین
سؤیل دیم اولسا اگر بیر گون قوناق گلسه بیزه
ائیله سم قوربان یولوندا آزدی جان آزادلیغین
نا امید اولما «سخا» سنده قوجالدین هجردن
وصلینه یئتسن اولارسان نوجوان آزادلیغین.


ستارخان همیشه به قانون احترام می گذاشت و قانون مداری را دوست داشت و در وجه همت خویش قرار داده بود. مثلا زمانی که سلطان احمد شاه قاجار به سلطنت جلوس می نماید از وی استقبال نموده و متنی این چنینی صادر می نماید:


(آرم شیر خورشید)
محض تبریک و تهنیت جلوس سعادت مانوس بندگان اعلیحضرت قدر قدرت اقدس شاهنشاه فیروز بخت سلطان احمدشاه خلد الله ملکه و سلطانه بر اریکه سلطنت روز سه شنبه نهم شهر جاری صبح از سردسته تا چهار گذشته و عصر از چهار ساعت به غروب مانده الی غروب این خادم ملت در بنده منزل خود برای پذیرایی آقایان اهالی شهر حاضر هستم تا بمبارکی و میمنت مراسم جشن و سرور بعمل آید.
                          یکشنبه هفتم شهر رجب المرجب 327 (فدائی وطن ستار)
در این راستا بینش ستارخان واقعا قابل ستایش است . چرا که نیک می دانیم احمدشاه جز شاهان معتدل قاجاری بود که در طول چند سالی که شاه ایران بود همانا حال اعتدال را پیشه کرد و از خود نام نیک برجای گذاشت.
صرف نظر از مدرک ارائه شده سندی نیز موجود و در دسترس است که ورود ستارخان و باقرخان و عده ای از مجاهدان جان بر کف را به تهران شرح می دهد. در این سند سردار ملی و سالار ملی درخواست بازگشت به آذربایجان را می خواهند ولی درغا ای یک گوش شنوا! متاسفانه راقم ماخذ سند را یادداشت نکرده اما شماره سند 293003127 می باشد که بر قانون مداری قهرمان موصوف نیز دلالت می کند. بنگرید:
با پایان یافتن شورش اردبیل و مراجعت یپرم خان و سردار بهادر به تبریز، فشارهای روس و انگلیس برای خروج ستارخان و باقرخان از ایران و یا حداقل از تبریز افزایش یافته بود. آن ها که از قهرمانان ملی هراس داشتند، پیوسته به مخبرالسلطنه و حکومت مرکزی فشار می آوردند تا زمینه ی خروج آن ها را از شهر فراهم کنند. از آن سو سپه دار اعظم نیز ستارخان و باقرخان را برای رفتن به تهران تشویق کرد. مخبرالسلطنه هم که نمی خواست آن دو در تبریز بمانند و از قبل نیز از آن ها دل تنگی داشت، این عوامل و نیز تلاش های رقیبان و دشمنان ستارخان و باقرخان و نو دولتیان ناسپاس سخت موجب دلسردی این دو مجاهد شد. از این رو نامه هایی به مقامات در تهران نوشتند و خدمات خود را برشمردند و گاه پاسخ هایی دایر بر قدردانی دریافت داشتند؛ تا این که عضدالملک نایب السلطنه احمدشاه و سپس مستشارالدوله، رئیس مجلس شورای ملی ضمن تائید خدمات و زحمات آن ها، هر دو را به تهران دعوت کردند.
در این مدت تلگراف نهایی از سوی دولت به دو پیشگام مشروطه ی تبریز ارسال شد که مضمون آن ها درخواست حرکت سریع آن ها به سوی تهران بود. به هرحال سردار و سالار ملی که هر کدام پنجاه سوار همراه داشتند، در میان استقبال بی سابقه مردم، وارد تهران شدند و به محض ورود، ستارخان با صدور بیانیه ای پایبندی خود به قانون را به اطلاع عموم رساند. 
عموم مجاهدین ملی، سواران بختیاری و قشقایی، گارد فاتح، ژاندارم ها، گارد پلیس، سواران امنیه افواج مقیم پایتخت، بریگاد قزاق و عموم سرکردگان نظامی در مراسم استقبال حضور داشتند. ستارخان و باقرخان تا یک ماه میهمان دولت بودند و مردم هر روز گروه گروه به دیدن آن ها می آمدند. احمدشاه جوان نیز در این میان آن ها را سخت محترم داشت. آنگاه ستارخان را نخست در باغ صاحب اختیار و سپس در پارک اتابک و باقرخان را در عشرت آباد جای دادند و مجلس شورای ملی نیز با اهدای لوحی به تقدیر از آن ها برخاست. پس از چند روز از ورود آن ها به تهران از طرف مجلس کمیسیونی معین گردید تا حقوقی برای سرداران و سوارانشان تعیین کند. این کمیسیون تصویب کرد که ماهانه به هریک 1000 تومان مقرری پرداخت گردد.
هم زمان با ورود ستارخان به تهران، اختلافات شدیدی بین فاتحان روی داده بود و آن ها به دو دسته ی اعتدالیون و انقلابیون تقسیم شده بودند. نزاع میان اعتدالیون و انقلابیون به یک رشته خشونت ها و ترورها منجر گردید که عده ای از سران مشروطه و دولتمردان از قربانیان آن بودند. پس از این جریانات، مجاهدان متهم به انجام ترورها شدند. به همین خاطر دولت تصمیم به جمع آوری سلاح آنان گرفت. براساس مصوبه مجلس شورای ملی و دستور کابینه مستوفی الممالک، یفرم خان رئیس نظمیه تهران اعلام کرد که مجاهدان باید ظرف 48 ساعت سلاح های خود را تحویل دهند. این کار به نزاع و جنگ میان مجاهدان و قوای دولتی در محل اقامت ستارخان انجامید. باقرخان هم با گروه خود بی درنگ به ستارخان پیوست. این در حالی است که سلاح های بختیاری ها، قشقایی ها، ارامنه و دیگر فاتحان جمع آوری نشد. مجاهدان نیز در مقابل این کار مقاومت نشان دادند. همگی در پارک اتابک جمع شدند و تصمیم به دفاع از خود گرفتند. در این نبرد سرانجام قوای دولتی فائق آمد گلوله ای به پای ستارخان اصابت کرد و باقرخان نیز دستگیر شد و مورد تحقیر و توهین قرار گرفت. اموال مجاهدان و لوحه اهدایی به سالار و سردار ملی به یغما رفت. سرداز و سالار ملی به ناچار در تهران ماندند یا نگاه داشته شدند. مردم با شنیدن خبر حادثه بازارها را بستند و اعتصاب کردند و لیکن کار از کار گذشته بود.»
ادوارد براون در گزارش خبرنگاری که در تبریز حضور داشت در مورد ستارخان در کتاب خویش آورده است: « ... منزل وی مملو از غنایم بود، یازده دستگاه پیانوی سرقت شده زینت بخش اتاق پذیرایی وی بود ..» به راستی ذکر این چنین سخنی خنده دار و شرم آور نیست؟ در تبریزی که سیصد هزار نفر جمعیت داشت و اهلش مذهبی دو آتشه بودند آیا بودن 11 دستگاه پیانو در منزل ستارخان می تواند صحت داشته باشد؟ آیا در کل تبریز آن زمانی می توان 11 دستگاه پیانو سراغ داد؟ پس آن قدر غنائمی که ستارخان در تملک داشت چه شد که بعد از وی خانواده اش در مضیقه قرار گرفتند و از این رو برادرش جهت احقاق حق و حقوق به مجلس و مقامات دولتی متوسل شد؟ متاسفانه چنانچه خواهیم دید پس از شهادت ستارخان، بازماندگان ایشان روزهای سختی را از پشت سر گذراندند. نامه برادر قهرمان ما مرحوم حاج عظیم خادم ملی به رئیس مجلس شورای ملی وقتف خود گویای قضیه است.


«عرض و استدعای چاکر حاجی عظیم خان خادم ملی برادر مرحوم ستارخان سردار ملی
مقام مقدس مجلس شورای ملی شیداله ارکانه
در عرض این چند سال جان ها دادیم. برادرهایم را کشتند و خانه هامان را ویران کردند ما زحمت ها و مشقت ها کشیدیم این مجلس مقدس شورا مهیا شد. آیا این کوشش های ما برای بنیاد مجلس شورای ملی بود یا غیر از این؟ حالا الحمد اله مجلس مشید و مستحکم شده موفق شده ایم و تمام فامیل رفاه غیر از این چاکر کسی نمانده تمام اهل و اولاد مقتولین بر سر چاکر گذران می خواهند. در عوض این زحمت ها ماها چه بوده ایم و چه رسیده؟ شجاع الدوله که این قدر به ماها خسارت زده، داغون کرده در عوض خسارت، یک ده او را تقاضا کردیم او را هم دولت خالصه کرده و در ازائ زحمات که در راه مجلس مقدس کشیده ایم چه ممر معیشت به این چاکر معین شده به هر گس ظالم وارد شود مجلس شورا توجه فرموده رفع ظلم می نماید. پس تکلیف این چاکر چه شده است معین فرماین زیر امر مبارک مطاع
                                                          حاجی عظیم خام ملی»
ملخصی از این اندک تحقیق که به بیان شمه ای از نامه ها و به عبارت اصلح به رنج نامه های ستارخان می پردازد، ده سال قبل به کنگره و همایش مشروطیت که به همت دانشگاه تبریز و استانداری آذربایجان شرقی برگزار گردیده، تقدیم شد که همان سال نیز در مجموعه مقالات همایش درج گردید. در طی این ده سال گه گاهی نیز مطالبی بدان اضافه کرده ام که ما حصل آن دفتری شد که اینک در دستان شما قرار گرفته است. در این نامه ها حکایت های بکر و دست اولی از تاریخ مشروطه مشاهده می گردد که از اهمیت خاص برخوردارند. در نشر وچاپ این کتاب افراد چندی دخیل بودند که اول از همه باید از دوست بزرگوارم مهندس سعید یاسین زاده شاکر باشم که مقدمات چاپ و نشر اثر را فراهم آوردند. همکارم آقای محمد الفت یک بار کتاب را خوانده و صرف نظر از تذکر اغلاط مطبعی به مواردی هم اشاره کردند که دانستن آنها برایم اهمیت داشتند. همشهری محترم آقای ناصرالدین حسن زاده، مجموعه دار بزرگ کشور، چهار مکتوب منتشر نشده ستارخان را بدون مزد در اختیارم قرار دادند. همسرم مثل سایر نوشته ها و کارهایم زمینه را برای یک فضای دنج فراهم کردند و گاهی پا به پای من در تصحیح نامه ها تشریک مساعی نمودند. بدین وسیله تشکرات قلبی خود را از افراد نامبرده شده در سطور بالا و کلیه دوستانی که در پدید آمدن این اثر یاریگر مولف بودند سپاسگزار باشم.
من با مزجاه ی اندک خویش توانستم همین قدر کار کنم؛ اما به نظر من این تحقیق در خور توجه است. البته راقم به هی وجه دعوی آن را ندارد که در این کار کنجکاوی دقیق و استقصای کامل انجام داده است؛ و در نهایت خوشحالم که در یک صد پنجاهمین سال تولد ستارخان سردار ملی این کتاب به یاد و خاطره ی فراموش نشدنی وی مزین گردیده. امیدوارم «نامه های ستارخان» برای یک کار نسبتا مفصل فتح بابی باشد که انشالله محققین و مشروطه پردازان آن را دنبال خواهند نمود.
رضا همراز
 

25 آذر 1398
تعداد بازدید: 865
محصولات مرتبط

نظرات

دسته بندی محصولات
ارائه کنندگان
Yedi Iklim türkçe B1
1,500,000ريال990,000ريال
مرورگر شما بسیار قدیمی است!
جهت مشاهده این وب سایت به صورت صحیح، بروزرسانی مرورگرتان ضروری خواهد بود. بروزرسانی مرورگر
×