واقعه رژی یكی از رویدادهای مهّم و نقطه تحوّلی در تاریخ كشور ماست، زیرا نخستین خیزش ملّت ایران، علیه استعمار غرب میباشد. این حركت تاریخساز كه به نهضت تنباكو معروف گردیده، دارای ابعاد مختلف است. از جمله اتّحاد و یكپارچگی ملّت ایران، علیه استبداد و استعمار كه منجر به شكلگیری افكار عمومی میگردد، به طوری كه بعد از آن، آحاد ملّت، در امور مربوط به خود دخالت و اظهار وجود كرده و با شناخت حقوق خویش، میخواهند خود سرنوشت خویش را به دست گیرند و در نتیجه، مسئله حاكمیت قانون و آزادیهای سیاسی ـ اجتماعی مطرح میگردد و بالاخره منجر به وقوع انقلاب مشروطیت و جابگزینی نظام پارلمانی، به جای حكومت فردی و استبدادی میشود.
در این جنبش، ملّت ایران، قدرت لایزال خویش و پوشالی بودن رژیم واپسگرای قاجار و شگردهای كثیف استعمار را شناخته و مورد ارزیابی قرار میدهد. و پس از آن با آگاهی و توانمندی با رویدادها برخورد میكند و در این راستا، پیشگامان جامعه، مبارزه خود را با استبداد و استعمار، در زمینههای مختلف، سرعت میبخشد.
از جمله نتایج این نهضت مردمی، شكلگیری رهبری قدرتمند آیتالله میرزای شیرازی و عملكرد قاطع و تعیینكننده وی در پیروزی ملّت ایران بود. در این جنبش تاریخی، دوركن مردم و رهبری در مقابل استعمار و استبداد ایستاده و با فداكاری و هوشمندی، دشمنان ایران را عقب مینشانند و آنها را در رسیدن به اهداف نامشروعشان، ناكام میگذارند. لكن نقش مردم قهرمان تبریز، در تمام مراحل جنبش، تعیینكننده و سرنوشتساز است.
برای نخستین بار، تبریزیهای هجرتكرده از وطن كه در استانبول روزنامه اختر را منتشر میكردند، امتیازنامه توتون و تنباكو را كه ناصرالدینشاه به ثمن بخس به كارگزاران استعمار بریتانیا واگذار كرده، افشاء و مضرّات آن را به ملّت ایران روشن میسازند. پس از علنی شدن امتیازنامه، تبریز نخستین شهری است كه بر علیه آن، دست به یك خیزش قهرآمیز میزند و مثل همیشه با یك حركت حماسهآفرین و دشمنبرانداز ابتكار عمل را به دست گرفته و استبداد و استعمار را چنان غافلگیر میسازد كه راهی جز پذیرفتن خواستهای مشروع ملّت و لغو امتیازنامه، باقی نمیماند.
پس از آغاز جنبش مردم تبریز، اهالی دیگر شهرهای بزرگ ایران، با تأسی به مردم به پا خاسته این شهر، در عین حال كه نهضت را ادامه میدهند، چشم امیدشان به تبریز است. چنان كه پاتون سركنسول انگلیس در تبریز، در 15 اوت 1891 به كندی، وزیر مختار آن كشور در تهران مینویسد: «چیز دیگری كه آتش را بیشتر دامن میزند، نامههایی است كه از تهران و جنوب ایران، از طرف مجتهدان بزرگ، به اینجا رسیده و در آنها گفته شده است كه برای محو رژی، همه امیدها به مردم آذربایجان، دوخته شده است.»
با اوجگیری نهضت در تبریز، عوامل استبداد و كارگزاران استعمار، در وحشت و اضطراب فرو میروند. مظفرالدین میرزا ولیعهد و امیرنظام گروسی پیشكار مقتدر وی، روزگارشان سیاه گشته و خواب راحت ندارند. ناصرالدین شاه قاجار كه تا آن روز متجاوز از چهل سال، در اوج خودكامگی سلطنت كرده بود و مردم ایران را رعایای خود میدانست، نه تنها برای آحاد ملّت، كوچكترین امكان حقّ شركت در سرنوشت خود قائل نبود بلكه آنها را جزو آدمیان نمیدانست، در برابر سیل حركت قهرآمیز و ظلمستیز مردم انقلابی تبریز، چنان خود را زبون و حقیر میبیند كه وحشت و اضطراب، لحظهای او را راحت نمیگذارد و به قول دكتر فووریه، پزشك مخصوص دربار: «حال روحی را دارد كه به عذابی گرفتار آمده باشد.» و عجز و ناتوانی آن سلطان خودكامه، در مقابل عظمت جنبش مردم تبریز به حدّی میرسد كه به امپراطور روس متوسّل شده و از وی میخواهد كه او را از این وضع ناگوار نجات دهد. چرا كه او خود و رژیمش را در سراشیبی سقوط و نابودی میبیند و از زبان مستركندی وزیرمختار بریتانیای كبیر میشنود كه خطاب به خاقان بن خاقان میگوید: اینك دیگر مسئله توتون و تنباكو مطرح نیست، تاج و تخت تو به خطر افتاده، چون تبریز به پا خاسته است.
شاخصترین ویژگی قیام مردم تبریز، مردمی بودن آن است، به طوری كه تودههای زحمتكش بودند كه در این جنبش تاریخی، پا پیش گذاشته و سینه سپر كردند و از بین آنان، بیست هزار مرد مسلح آماده جانفشانی گردیدند. علاوه بر مردان لایههای پائین اجتماع، شركت گسترده زنان تبریز به رهبری زینب پاشا، به این جنبش، عمق و اصالت مضاعفی بخشید. سركنسول انگلیس در تبریز، در گزارشی مینویسد: «طومار اعترا ضی كه به شاه فرستاده شد، به امضای چهار هزار نفر رسیده بود كه اكثرشان افراد پائینترین طبقات بودند. از جمله حمّالان، قهوهچیان و خردهكاسبان.» و این اعتراضنامه چهار هزار نفری كه از تبریز به دربار رسید، در دستگاه دولت هراس انداخت و فكر الغای انحصارنامه دخانیات، نخستین بار مطرح گشت.
قیامكنندگان تبریزی، اكثراً پائینترین طبقات بودند و این افراد زحمتكش، از آگاهی سیاسی در خود توجّهی برخوردار بودند، چنان كه عملكرد و اظهارنظرشان نشان میدهد، به سیاست بینالمللی و رویدادهای جهانی، معرفت كامل داشتند و چون ماهیت خطرناك و ترفندهای شیطانی استعمار را خوب میشناختند از آغاز تا پایان مبارزه، با آگاهی و دوراندیشی توانستند توطئه مشترك استعمار و استبداد را نقش بر آب سازند. برای این كه طرز تفكر آن روزی مردم كوچه و بازار تبریز را بشناسیم، به گزارشهای سركنسول بریتانیا در تبریز توجه كنیم. او در گزارشی مینویسد:
«مردم تبریز میگویند اگر رژی سر بگیرد… نتیجه این خواهد بود كه انگلستان، همانگونه كه در مصر، فعّال مایشاء است، در اینجا هم خواهد بود.»
در گزارش دیگری از این دست، از قول مردم تبریز آمده است:
«این حضرات صاحب امتیازنامه، خیالشان این است رگ و ریشه در ایران كرده، رعیت را مقروض خودشان نموده، مثل هندوستان، یك مرتبه گرفته باشند.»
تبریزیها نه تنها در خود تبریز، بلكه در بیرون از زادگاهشان نیز، با روحیه مقاوم و انقلابی، در پیشبرد نهضت، نقش ارزندهای ایفاء كردند. علاوه بر دستاندركاران روزنامه اختر در استانبول حاج محسنخان معینالملك تبریزی، سفیر ایران در عثمانی در افشای امتیازنامه و آگاهی دادن به مردم تلاش فراوان نمود و سمتش را از دست داد. حاج محمّد كاظم ملك التّجار
تبریزی كه شخص اوّل بازار تهران بود، در مبارزه با امتیازنامه و همكاری با مرحوم میرزای شیرازی، مجاهدتها كرد و به قزوین تبعید شد. و بالاخره عدم اجرای دستورات شاه از سوی سربازان ترك تبریزی، مبنی بر تیراندازی به سوی مردم معترض كه در اطراف كاخ گلستان تهران گرد هم آمده بودند، سبب دل باختن هرچه بیشتر مستبّدان میگردد و نهضت به پیروزی نهائی میرسد.
گفتنی است كه سربازان ترك وطندوست و باغیرت، هنگامی از فرمان دیكتاتور، سرپیچی كردند و جنبش را این گونه نیرو بخشیدند كه فتوای تاریخی آیتالله میرزای شیرازی در تحریم استعمال دخانیات صادر شده بود، ولی ناصرالدینشاه تصمیم گرفته بود كه در برابر مردم و حكم تاریخی مرجع تقلید شیعیان بایستد و با توسّل به قوه قهریه، مانع از لغو امتیازنامه گردد.
قیام مردم تبریز، از حدود مسئله توتون و تنباكو فراتر رفته و به یك نهضت تمام عیار ضد استعماری تبدیل میگردد. به طوری كه این حركت سرنوشتساز، بعد از لغو امتیازنامه نیز فروكش نكرده و بالاخره منجر به انقلاب مشروطیت و استقرار نظام پارلمانی به جای خودكامگی در ایران میگردد. اینك بابولوت قاراچورلو «سهند» شاعر زندهیاد آذربایجان، همصدا شده و بخشی از شعر «سلام بر تبریز» او را زمزمه میكنیم:
سلام ای اختر شرق شبآلوده،
كه روشن پرتوت اندر دل تاریخ ظلمانی
همیشه همچو خورشیدی فروزان
پرتوافشانی نموده تا جهان بوده
سلام ای شهر عصیانها
سلام ای سرزمین قهرمانخیز
سلام ای شهر پرجوش و خروش
ای دل نژند چهره خشمآلود
ای تبریز
كه هرگز دیده بد خواه لبخندت ندیده
سلام ای مادر خون گرم اخمآلود
كه اندر ماتم و سوگ عزیزانت
خنده بر لبهای خندان تو خشكیده
سلام ای دلبر گل روی، بر نامحرمان بدخو
كه هرگز هیچ دشمن خمر گرمای تنت را ناچشیده
ناز آن چشمان خونبار و نگاه پرشرارت
ناز خشم و كینههایت، جان فدای اخمهایت
نیك میدانم نخواهم دید هرگز
دیدكان هیز دژخیمان سفّاكی
كه روی پیكر گل منظر نوباوگانت
اسب میتازند، نقش خندههایت را
مگر آن روز
مگر آن روز موعودی كه آن پتیارهتر دامن
سیه دل مادر بیسیرت ضحّاك را بر روی نعش
زاده نفرین سزایش
اشكریز و موكنان بینی
سلام ای خاك بابك
موطن زرتشت
ای مهد ختائی
كه محراب در و دیوار ویران گشتة
گؤی مسجدت
با قطرههای خون مردانت سرشته
و از آزادگی و رادمردیهای
ستارخان و باقرخان گو…
یا از خیابانی… چه گویم
آسمان صد داستان
با كلك پروینش نوشته
تو شهر قهرمان صبحی و
آذرپادگانی
دیار بتشكنهایی
چو ابراهیمی و هم جاودانی
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.